سپنتاسپنتا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

سـ3ـــ مثل سپـــــــنتا❤❤❤

78⋆ بــــــــــــــــــ و و و َ ه

امروز 6ماه و 3 روزه هستم .، 3روزه مادر به من غذای کمکی میده.بــــــــ ه بـــــــــ ه مادر داشت برام فرنی درست می کرد و منم پیش مادر توی آشپز خونه بودم. یه دفعه خیلی غافلگیرانـ ه گفتم " بـــــــــــــــ و و و َ ه" مادر حسابی ذوق زده شد و تند تند تر غذا مو درست کرد. تازه دیشب هم گفتم " با با با .." وااااااااااااای ..........   ...
6 آذر 1390

77⋆ قـــــ ـد و و ز نـــــــ

   امروز عزیز دلمو ، پسر نازمو ، یکی یه دونه خودمو ،بردم مرکز بهداشت برای واکسن و قد و وزنش. خودش که واکسنش رو تعریف کرد. بچه ام وقتی واکسن رو زد لباش ازدرد و گریه کبود شد. طاقت نداشتم ببینم.اما زود آروم شد. قدو وزنش هم خوب بود شکر خدا وزن : 8 کیلوگرم قد :64 سانتی متر دور سر :5/42 سانتی متر از امروز قطره آهنش هم شروع می کنیم. چه قطره بد مزه ای.الهی بمیرم مادر برات غذا خوردنش هم از امروز رسما شروع میشه. خیلی جالبه ، امروز با این که واکسن زده خیلی سر حاله   و همش می خواد بازی کنه و صداهای جدید در میاره. الهی فدات بشم........................ ...
5 آذر 1390

76⋆ واکسن

با این که خیلی درد دارم ولی امروز خودم می خوام تعریف کنم کخ کجا رفتیم و چی شد:  صبح با مادر و مادر جون رفتیم مرکز بهداشت.2 ماه پیش هم رفته بودیم. مادر گفت که قراره قد و وزنت رو بگیرن و یه آمپول کوچولو هم می زنن.  تو نوبت موندیم  و نی نی های دیگه رو هم دیدیم. تا نوبتمون شد. من سر حال بودم و می خندیدم  خانومه قد و وزنمو گرفت و گفت که خوبه.  بعد مادر منو گذاش روی تخت تا واکسنمو بزنن.  من هم پسر خوبی بودم و صبر کردم تا خانومه بیاد  واکسن بزنه.خانومه همش بهم می گفت سفید برفی   سفید برفی.مگه من دخترم؟؟؟!....آخه.   تا این که سوزن رو فرو کرد تو پاهای من.وای وای  خیلی درد ...
5 آذر 1390

73⋆ ویـــ ـروس نــ ـظارتــــ

١٠ روزی میشـ ه که زندگیمون شده مثل گچ روی دیوار.سرد و بی روح... 2 شنبه هفته قبل،یک روز قبل از عید غذیر بود 23 آبان ماه غذای باب میل پدر و درست کرده بودم کمی هم مبانی هنرهای تجسمی چاشنیش کردم و همچین خوشگلش کردم و منتظر بودم تا پدر بیاد و با هم غذا بخورم .خیلی هم گرسنه بودم.با کلی تاخیر اومد.از چهره اش خوندم که شاد وسر حال نیست.اضطراب از صورتش می بارید.گفت : امروز متوجه شدم که نظارت دودکشهای ساختمون هم به عهده ناظر مکانیکه.وااای شصتم خبر دار شد که موضوع چیه. پدر روی این موضوع خیلی حساسه.هر چی که در رابطه با مبحث گاز باشه.              ...
2 آذر 1390

71⋆ اولـــ ـین غـــ ـذا

      امروز صبح زنگ زدم به خاله گیتی و دستور فرنی رو پرسیدم ..و با چه شوقی پاشـــــدم . و برای سپنتا جونم فرنی درست  کردم.براش ریختم توی سرلاک خوری و بهش دادم.اولش زیاد خوشش نیومد.اماکم کم یه تمایلکی نشون داد.چه عجب !!! فکر می کردم همشو یه جابخوره.بعدش هم که شیشــــ ه رو گرفت و خودش یه کمی خورد.آخ قربونت برم عزیزکم.نتونستم چند روز دیگه هم صبر کنم 6 ماهگیت کامل بشـــ ه.مادر عجولی هستم.                                ...
30 آبان 1390