سپنتاسپنتا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

سـ3ـــ مثل سپـــــــنتا❤❤❤

96⋆ یلــــــــــــــ***ـــــــ ـدا

امشب بلند ترین شب ساله.یه شب خیلی قشنگ...و به روایت پیشینیان... واژه «یلدا» به معنای «زایش زادروز» و تولد است. ایرانیان باستان با این باور که فردای شب یلدا با دمیدن خورشید، روزها بلندتر می‌شوند و تابش نور ایزدی افزونی می‌یابد، آخر پاییز و اول زمستان را شب زایش مهر یا زایش خورشید می‌خواندند و برای آن جشن بزرگی برپا می‌کردند و از این رو به دهمین ماه سال دی ( دی در دین زرتشتی به معنی دادار و آفریننده) می‌گفتند که ماه تولد خورشید بود.     امشب همه می ریم خونه مادر جون و دور هم جمع میشیم و می گیم و و می خندیم و .... می خوریم. از وقتی یادم میاد توی این شب خوراکی ها...
30 آذر 1390

95⋆ صـــ ـدا های حلقـــ ـی

تازگیا یاد گرفته وقتی می خواد توجه ما رو جلب کنه سرفه می کنه از خودش صداهای حلقی در  میاره.وقتی هم شتابزده می ریم سراغش ، خنده ملیحی تحویلمون می ده مملو از شیطنت که یعنی ...آره فقط می خواستم بیاین پیش من!!! ...
28 آذر 1390

89⋆ ابــــ ـتـــ ـکـــ ـار 1

 قراره تو زندگیمون از ابتکار ذهنمون استفاده های زیادی بکنیم.چند روز پیش توی یه کتابی می خوندم که یکی از بازیهایی که میشه برای بچه های 6-7 ماهه انجام می داد چیدن اجسام روی همدیگه س. می خواستم برای سپنتا مکعب های پارچه ای بخرم اما فرصت نشد....تا اینکه یاد ظرف ماستهایی که قبلا جمع کرده بودم افتادم. دیدم برای این بازی مناسبه.ظرف ماستها رو آوردم با سپنتا جونم بازی کردیم.یه اتفاق دیگه هم افتاد ... دیدم که با در ظرفها هم می تونیم یه بازی دیگه بکنیم... و درها رو با شمارش  1 -2 -3 قل میدادم به طرف جلو و سپنتا هم اونا رو دنبال می کرد.جالبه که دستاشو میاورد جلو که بگیره اونا رو و وقتی می دادم به دستش بر خلاف همیشه که همه چی رو م...
21 آذر 1390

88⋆ پســــ ـر مهـــ ـربون

خدایا !!! چطوری ازت تشکر کنم برای این فرشته ای که به من بخشیدی. چقدر آروم و مهربونه امروز توی بغلم گرفته بودمش و داشتم براش اون لالایی رو که دوست داره می خوندم و کم کم توی بغلم خوابش برد.دلم نمیومد که از خودم جداش کنم و توی تختش بذارم....هنوزم مثل یک گنجیشک مهربون خوابــــــ ه خیلی دوستش دارمــــ ...
21 آذر 1390

86⋆ بـــ ـهبـــ ـو د ی

بعد از چند روز بیماری شکر خدا حال پسرم رو به بهبوده.چه روزهای سختی بود.طفلی پسرم خیلی اذیت شد.فقط یه کمی توی سینه اش خلط مونده که اون هم روز به روز داره بهتر میشه. خدا جونم همه نی نی ها رو از بلا دور کن.یا بلا رو از همه نی نی ها دور کن!!!! ...
21 آذر 1390

77⋆ قـــــ ـد و و ز نـــــــ

   امروز عزیز دلمو ، پسر نازمو ، یکی یه دونه خودمو ،بردم مرکز بهداشت برای واکسن و قد و وزنش. خودش که واکسنش رو تعریف کرد. بچه ام وقتی واکسن رو زد لباش ازدرد و گریه کبود شد. طاقت نداشتم ببینم.اما زود آروم شد. قدو وزنش هم خوب بود شکر خدا وزن : 8 کیلوگرم قد :64 سانتی متر دور سر :5/42 سانتی متر از امروز قطره آهنش هم شروع می کنیم. چه قطره بد مزه ای.الهی بمیرم مادر برات غذا خوردنش هم از امروز رسما شروع میشه. خیلی جالبه ، امروز با این که واکسن زده خیلی سر حاله   و همش می خواد بازی کنه و صداهای جدید در میاره. الهی فدات بشم........................ ...
5 آذر 1390