سپنتاسپنتا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

سـ3ـــ مثل سپـــــــنتا❤❤❤

89⋆ ابــــ ـتـــ ـکـــ ـار 1

 قراره تو زندگیمون از ابتکار ذهنمون استفاده های زیادی بکنیم.چند روز پیش توی یه کتابی می خوندم که یکی از بازیهایی که میشه برای بچه های 6-7 ماهه انجام می داد چیدن اجسام روی همدیگه س. می خواستم برای سپنتا مکعب های پارچه ای بخرم اما فرصت نشد....تا اینکه یاد ظرف ماستهایی که قبلا جمع کرده بودم افتادم. دیدم برای این بازی مناسبه.ظرف ماستها رو آوردم با سپنتا جونم بازی کردیم.یه اتفاق دیگه هم افتاد ... دیدم که با در ظرفها هم می تونیم یه بازی دیگه بکنیم... و درها رو با شمارش  1 -2 -3 قل میدادم به طرف جلو و سپنتا هم اونا رو دنبال می کرد.جالبه که دستاشو میاورد جلو که بگیره اونا رو و وقتی می دادم به دستش بر خلاف همیشه که همه چی رو م...
21 آذر 1390

88⋆ پســــ ـر مهـــ ـربون

خدایا !!! چطوری ازت تشکر کنم برای این فرشته ای که به من بخشیدی. چقدر آروم و مهربونه امروز توی بغلم گرفته بودمش و داشتم براش اون لالایی رو که دوست داره می خوندم و کم کم توی بغلم خوابش برد.دلم نمیومد که از خودم جداش کنم و توی تختش بذارم....هنوزم مثل یک گنجیشک مهربون خوابــــــ ه خیلی دوستش دارمــــ ...
21 آذر 1390

87⋆ یــــ ه خبـــــــ ـر بــــ ـد

دیروز خبر رسید که پسر دکتر مظاهری ، کسی سپنتا و بابای سپنتا و خیلی های دیگه رو به دنیا آورده ... بر اثر یه بیماری که نمی خوام اسمشو بیارم اینجا....از این دنیا رفت.... خیلی ناراحت کننده بود... خدا به خانواده اش صبر بده. ...
21 آذر 1390

86⋆ بـــ ـهبـــ ـو د ی

بعد از چند روز بیماری شکر خدا حال پسرم رو به بهبوده.چه روزهای سختی بود.طفلی پسرم خیلی اذیت شد.فقط یه کمی توی سینه اش خلط مونده که اون هم روز به روز داره بهتر میشه. خدا جونم همه نی نی ها رو از بلا دور کن.یا بلا رو از همه نی نی ها دور کن!!!! ...
21 آذر 1390

85⋆ ایــ ـنــ تر نت قاطــــ ـی

بالاخره موفق شدم بعد از چند روز دوباره روی ماه نی نی وبلاگ رو ببینم. آخه چند روز بود اینترنتمون قاطی کرده بود و همه سایتی رو باز می کرد الّا نی نی وبلاگ!!! دقیقا از لحظه ای که تصمیم گرفتم عکس سپنتا رو برای مسابقه نی نی و محرم ارسال کنم ، دیگه قطع شد و آخرین لحظه ها هم بود.بنا بر این نتونستیم توی مسابقه شرکت کنیم. حیـــــــــــف. ولی چقدر دلم برای نی نی وبلگ و دوستای نی نی وبلاگی تنگ شده بود . خیلی عادت کردم بهشون. خدا رو شکر که درست شد. ...
21 آذر 1390

18⋆ دا ســـ ـتــــــــــــــ ـا ن

25 مرداد 1390وقتی که 87 روزه بودی اولین کتاب قصه رو برات خوندم.   کتاب "نخودی"که برای پسرخاله ات امینه.امین الان 19 سالشه!!!  وقتی برات کتاب می خونم،خیلی قشنگ ودقیق به عکسای کتاب نگاه می کنی و خوب گوش    می کنی و بعضی وقتا یه صداهایی هم از خودت در میاری و دست وپا می زنی.   ...
18 آذر 1390