131⋆ کـــــ ـا ش نمی رفتی
امروز به باباجی گفتم می خوام سپنتا رو بفرستم خونه خاله زهره تا یک کمی با خیال راحت به کارهای عقب
مونده برسم...آخه جدیدا کار کردن با وجود سپنتا خیلی سخت شده ...منم که فس فس ...تا میام یه کاری
انجام بدم سپنتا هم یه گوشه دیگه یه کار جدید برام می تراشه...خلاصه صبح باباجی سر راه دانشگاه
سپنتا رو برد خونه خاله زهره...اما ....از لحظه ای که رفته همش دلم پیششه...اصلا نمی تونم تمرکز کنم...
ای کاش نمی رفتی پسرم ...وجودت توی خونه به من انرژی می ده پسر گلم...کاش نمی رفتی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی