92⋆ گـــــِــــــــــــ ـره
چند شب پیش سپنتا توی کریرش نشسته بود و داشتن با آقای دکتر مــــ ـو مــــ ـو گپ می زدن .چند دقیقه ای ساکت بود و صداش نمیومد...که یهو دیدم دستمال گردن آقای دکتر مومو رو از گردنش باز کرده و داره با عیار زبونش ، محک میزنه دستمالو!!!!!! حالا چطوری گره اون دستمال رو باز کرده بود ...؟؟؟ خودش می دونه و خدا...!!!! ...