120⋆ سینه خیز
....آماده شدیم برای خوابیدن و خیلی هم خسته بودیم...اما سپنتا خان تازه بازیش گرفته و
می خواد بازی کنه ...هر کاری کردم نمی خوابید. یا آواز می خوند یا غر می زد...ساعت هم 5/1 نیمه شبه..
رفته بودم مسواک بزنم...باباش گفت : نگاه کن داره سینه خیز می ره...دیدم بله ..داره سینه خیز می ره و
غر می زنه...فهمیدم که یه کار جدید یاد گرفته و می خواد به نمایش بذاره...
خلاصه تا ساعت 2 باهاش بازی کردم تا بالاخره خوابش برد...